در همین حوالی

ساخت وبلاگ
وانمود مي كند

چه چيزي را به چي كسي ثابت ميكني؟ اينطور كودكانه...احمقانه

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۶ساعت 10:18&nbsp توسط  مکث  | 
در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 162 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 16:04

شش-هفت ماه پيش به يك بنده خدايي جواب رد دادم. اطوار و اداي قبل اتمام ماجرا و اصرا به ديدن پدرم و مشاور وهزار مدل اعصاب خرد كردن و غيره يك طرف، بعد از تمام شدن قصه فكر ميكنم تا همين امروز لااقل هشت شماره تلفن متفاوت از او بلاك كرده باشم.ماجرا هميشه با قربان صدقه و ابراز دلتنگي و علاقه شروع و با اتهام و خشم و بيرون ريختن حرص ناشي از"اصلاً تو غلط كردي كه منو نميخواي"تمام مي شود. بارها تلاش كرده ام منطقي برخورد كنم، محترمانه حرف بزنم، سياست به خرج بدهم، بي محلي كنم يا هرچه كه در توان و شخصيتم بگنجد كه خب بي فايده بود. مثل اينكه بخواهيد يك پسربچه ي پنج ساله را از خريد اسباب بازي منع كنيد، همينقدر تلاشم براي متقاعد كردن عبث بوده. قسمت مضحك ماجرا اينجاست كه فكر ميكنم اگر برعكس بود، اگر من به عنوان يك زن كسي بودم كه ميخواست بايد با اولين نه مي گذاشتم و ميرفتم. عرف و فرهنگ اينطور مي طلبد.مرد اما مي تواند بازگردد،هزار روش براي كلافه كردن شما پيدا كند، از خواسته نشدن عصباني شود، شما را تهديد به اين كند كه دست آخر تنها خواهيد ماند، اشاره كند كه البته خودش مورد بهتر از شما خيلي توي دست و بالش دارد ولي حالا راه ندارد عاشقش بشويد؟ چون مرد است و خواستن حق انحصاري اوست پس ميتواند مزاحمت ايجاد كند، صدها بار تماس بگيرد و هرگز دست برندارد. حالم از اين وضعيت بهم ميخورد، از سر كله زدن با جماعت رواني يا در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 22:15

برايش مي نوشتم چه كسي مي تواند تو را قدر من دوست داشته باشد، شبيه من؟ با همه نقطه ضعف ها و كاستي ها، با همه ي خودخواهي ها و حقارت ها حتي؟ و نمي فرستادم. برايش مي نوشتم دلتنگم اما جرات بروزش را ندارم، ميترسم از توي ذوق خوردنم، و نمي فرستادم.يعني مي فرستادم اما براي خودم، به خودم. بعد ترش براي خودم نوشتم خوب كردي كه همه چيز را بيرون ريختي، آرام گرفتي، حتي باخبر از عاقبتش.روزهايي هم بود، مستاصل، غمگين، در خشم در انكار چيزهايي نوشته بودم.هفته ها بود چيزي ننوشته بودم.يك هفته ي پيش نوشته بودم چرا گذشته را رها نمي كنيم براي آدمي كه مي تواند دوباره وادارمان كند تمام روز لبخند بزنيم، بي هوا! جاي كسي كه حاي وعده ي ديدار را فراموش مي كند. فردايش نوشته بودم به چيزي فكر نمي كنم، اين يك قاره فاصله حتي، هرچه كه پيش بيايد خوش آمد است اما حال لحظه ام خوب شده.امشب...امشب...نوشتم دوستت ندارم، ديگو دوستت ندارم، او را دوست دارم بي ترس از هرچه بشود، حتي اگر زندگي عاقبت هركداممان را يك گوشه از اين دنيا رقم بزند. + نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۶ساعت 1:23  توسط  مکث  |  در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 22:15